MISبچه

مست باده عشق باشید سرخ سرخ

Monday, July 24, 2006

شعری از حافظ

مدامـم مسـت مي‌دارد نسيم جعد گيسويت
خرابـم مي‌کـند هر دم فريب چشـم جادويت
پـس از چندين شکيبايي شبي يا رب توان ديدن
کـه شـمـع ديده افروزيم در مـحراب ابرويت
سواد لوح بينـش را عزيز از بـهر آن دارم
کـه جان را نسخه‌اي باشد ز لوح خال هـندويت
تو گر خواهي که جاويدان جـهان يک سر بيارايي
صـبا را گو کـه بردارد زماني برقـع از رويت
و گر رسـم فنا خواهي کـه از عالـم براندازي
برافـشان تا فروريزد هزاران جان ز هر مويت
مـن و باد صبا مسکين و سرگردان بي‌حاصـل
من از افسون چشمت مست و او از بوي گيسويت
زهي همت که حافظ راست از دنيي و از عقـبي
نيايد هيچ در چشـمـش بـجز خاک سر کويت

Comments: Post a Comment
ایمیل

گالری عکس






سایتهای خبری


روز آنلاین
شرق آنلاین
آفتاب یزد
حیات نو
ایران امروز
بازتاب
امروز
ایران
B.B.C
جام جم
ایرنا
ایسنا
ایلنا
ایتنا
رادیو آلمان
رادیو فرانسه
رادیو فردا
ایران خبر

سایتهای ادبی


دیوان اشعار
احمد شاملو
سهراب سپهری
فریدون مشیری
فروغ فرخزاد
سخن
پندار
هفتان
شعر
باران
هارمونیک
سیما فیلم
ایران فیلم
سینما
30نما

لینک های دوستان



مطالب اخیر