قصه مردی که لب نداشت
يه مردی بود حسينقلي
چشاش سيا لُپاش گُلي
غُصه و قرض و تب نداشت
اما واسه خنده لب نداشت. ــ
خندهی بيلب کي ديده؟
مهتاب ِ بيشب کي ديده؟
لب که نباشه خنده نيس
پَر نباشه پرنده نيس.
□شبای دراز ِ بيسحر
حسينقلي نِشِس پکر
تو رختخوابش دمرو
تا بوق ِ سگ اوهواوهو.
تموم ِ دنيا جَم شدن
هِي راس شدن هِي خم شدن
فرمايشا طبق طبق
همهگي به دورش وَقّ و وقّ
بستن به نافش چپ و راس
جوشوندهی ملاپيناس
دَماش دادن جوون و يیر
نصيحتای بينظير
«ــ حسينقلي غصهخورَک
خنده نداری به درک!
خنده که شادی نميشه
عيش ِ دومادی نميشه
.خندهی لب پِشک ِ خَره
خندهی دل تاج ِ سره،
خندهی لب خاک و گِله
خندهی اصلي به دِله
بفیه اش رو هم اینجا بخونین
يه مردی بود حسينقلي
چشاش سيا لُپاش گُلي
غُصه و قرض و تب نداشت
اما واسه خنده لب نداشت. ــ
خندهی بيلب کي ديده؟
مهتاب ِ بيشب کي ديده؟
لب که نباشه خنده نيس
پَر نباشه پرنده نيس.
□شبای دراز ِ بيسحر
حسينقلي نِشِس پکر
تو رختخوابش دمرو
تا بوق ِ سگ اوهواوهو.
تموم ِ دنيا جَم شدن
هِي راس شدن هِي خم شدن
فرمايشا طبق طبق
همهگي به دورش وَقّ و وقّ
بستن به نافش چپ و راس
جوشوندهی ملاپيناس
دَماش دادن جوون و يیر
نصيحتای بينظير
«ــ حسينقلي غصهخورَک
خنده نداری به درک!
خنده که شادی نميشه
عيش ِ دومادی نميشه
.خندهی لب پِشک ِ خَره
خندهی دل تاج ِ سره،
خندهی لب خاک و گِله
خندهی اصلي به دِله
بفیه اش رو هم اینجا بخونین